به گزارش گروه ترجمه خبرگزاری «حوزه» مولی آنه الیان یک زن مسلمان چندقومیتی است که در سال ۲۰۰۵ به دین اسلام گروید. او از دانشگاه آریزونا در آمریکا در رشته مطالعات ارتباطات و برنامه ریزی فارغ التحصیل شده و قصد دارد کارشناسی ارشد هنرهای زیبا را در نویسندگی خلاق دنبال کند.
مولی روایت نخستین تابستانش را به عنوان یک تازه مسلمان تعریف میکند:
اولین تابستانم را به عنوان یک مسلمان جدید به یاد می آورم. دیری نگذشت که به دین اسلام گرویده و تازه در حال تغییر و تحول بودم.
من می دانستم که حجاب واجب است ، اما قطعاً برای گفتن به خانواده ام و جهان آماده نبودم. و به یاد می آورم که در اتاقم ایستاده بودم و به شلوارک، دامن کوتاه و تیشرت هایم نگاه می کردم و فکر می کردم: من چیزی برای پوشیدن ندارم!
همیشه دوستانم از من دعوت میکردند با آنها به استخر بروم، اما اکنون تصور اینکه در ملاء عام با لباس شنا ظاهر شوم سخت بود.
محجوب بودن
به آرامی آستین پیراهنهایم بلندتر می شد. دامن هایم بلندتر شده و لباسهایم محجوب تر می شدند. اگرچه هنوز جرات روسری پوشیدن نداشتم اما در کل به سمت حجاب پیش می رفتم.
در اواخر تابستان ، من برای گذراندن تحصیلات دانشگاهی خود به خارج از کشور ، از خانواده ام دور شدم. من از این حرکت به عنوان راهی برای شروع دوباره در یک مکان جدید با دوستان جدید و هویت جدید استفاده کردم.
به دور از فشار عدم پذیرش ، توانستم روسری را بپوشم و فهمیدم که من به عنوان یک مسلمان چه کسی هستم. اما تابستان، من هنگام تعطیلات به خانه برگشتم و دوباره با همان تصمیمات سخت روبرو شدم.
هنوز آماده نبودم که با خانواده ام روبرو شوم و روسری را به محض ورود برداشتم. خانواده من همیشه این سؤال را داشتند که چرا من اینقدر لباس پوشیدم.
در سرزمین ما ۱۰ هزار دریاچه وجود دارد و قایقرانی در ساحل بخشی از فرهنگ محلی ماست. در حالی که همه دوستان و خانواده ام در لباس تابستانی خود بودند ، من بازوها و پاهایم را پوشانده بودم و هیچ وقت نمی توانستم برای سؤالات آنها پاسخ خوبی پیدا کنم.
من می خواستم فقط به آنها بگویم ، اما قدرت آن را نداشتم. خوشبختانه من همیشه آدم متفاوتی بودم و خانواده ام این را پذیرفته بودند. من به آنها می گفتم که به خاطر پشه ها آستین بلند پوشیده ام!
هویت مسلمان-آمریکایی
علاوه بر مسئله پوشاک ، متوجه شدم که ادغام هویت مسلمان من با هویت آمریکایی ام بسیار آسان تر از آنچه فکر می کردم است. من همچنان می توانستم ضمن رعایت اصول مذهبی، خودم باشم و هنوز هم می توانستم در کنار خانواده باشم.
تابستان بعد تقریبا گرویدن من به اسلام کامل شده بود. من دو سال مسلمان شده بودم و حالا اعتقادم به اندازه ای نیرومند بود که میتوانستم با هر چیزی روبرو شوم.
من آن بهار از دانشگاه فارغ التحصیل شدم و برای عروسی بهترین دوستم به مصر رفتم. در قاهره بود که با شوهرم آشنا شدم و خودم ازدواج کردم.
وقتی به ایالات متحده بازگشتم ، به عنوان یک مسلمان به همراه خانواده ام بیرون آمدم. آنها از انتخاب من راضی نبودند ، اما هنوز مرا دوست داشتند و مرا پذیرفتند. پس از آن توانستم روسری را بپوشم و آشکارا بدون مخفی کاری یک مسلمان باشم.
این احساس خوبی بودم که بتوانم ضمن اینکه هنوز از عشق خانواده ام برخوردار باشم، از تحقق دینم لذت ببرم.
من هنوز در ساحل می نشینم و قایقرانی می کنم. و ، در واقع ، اکنون که روسری را در مقابل همه خانواده و دوستانم پوشیدم ، بهتر است. اکنون می توانم با پوشیدن لباس شنای اسلامی (بورکینی)، به شنا بروم.